آشنایی با برخی واژه های ایرانی...
 
وبلاگ علمی تفریحی
به وبلاگ علمی تفریحی جوانان خوش آمدید.
درباره وبلاگ


به وبلاگ خودتان خوش آمدید.
آخرین مطالب
نويسندگان
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 21:16 ::  نويسنده : محمد

محتویات این مطلب جهت آشنایی افراد غیر ایرانی با کلمات و واژه های ایرانی بوده و فاقد هرگونه ارزش دیگری ست! باید عرض کنیم که ممکن است برخی لغات دارای شکل املایی یکسان در ایران قدیم بوده اما خب ورژن جدیدش دیگه معنی سابق رو نمی ده !


 

عذرخواهی : در ایران دمده شده و بجای آن از توجیه استفاده می شود.

بیمه عمر :قراردادی که شما را در تمام عمر فقیر نگه داشته تا شما پولدار مرده و مراسم کفن و دفنتان آبرومندانه برگزار شود.

شناسنامه یا کارت ملی : دفترچه و کارتی که یکی بدون دیگری فاقد ارزش بوده و حتما جفتش لازم است.

سریال : فیلمی ست چند قسمتی، که روش مصرف مواد مخدر و آخرین شیوه های دزدی را به شما آموزش می دهد.

تلفن همراه : وسیله ای سه کاره جهت کلاس گذاشتن، آهنگ گوش کردن و نهایتا‍ عکس گرفتن است.

ایرانسل : خط تلفنی است جهت مزاحمت و سر به سر گذاشتن دوست و آشنا.

گرانی : کلمه یی است زاده ی توهم غربیان که در ایران تاکنون مشاهده نشده است!

آثار باستانی : خرابه هایی که هرچه زودتر باید نابود شوند چون خیلی جا گرفته اند.

خودپرداز : دستگاهی ست که همیشه ی خدا باید برای رسیدن به آن در صف ایستاد و اگر صفی در کار نباشد 99.99 درصد خراب است.

اداره : محلی که شما بعد از تنش ها و جدل های منزل در آنجا استراحت می کنید.

مجرم : فردی که هیچ فرقی با سایر افراد ندارد و تنها تفاوتش در این است که توانسته اند او را دستگیر کنند.

تورم : عددی بی خود و چرت بوده که همچنان در ایران یک رقمی است!

گارانتی : یک اسم زیبا و خوش تلفظ است ولی در عمل مکافاتی بیش نیست.

تحقیق : کپی-پیست کردن مقالات اینترنتی.

مترو : سونای بخار متحرک!

شب امتحان :حکم بین دو نیمه در فوتبال ایران در زمان مربی گری مایلی کهن را دارد و فقط باید توکل کرد به خدا و دعا خواند.

دانشجو : دو طیف اند، یک طیف آخرش وزیر میشن بی برو برگرد ! طیف دیگه میدوند که قاطی فرار مغزها بشن، والا زندانی میشن چون همیشه معترضن.

بزرگراه : نوعی پیست رالی به همراه یادگیری آپ تو دیت ترین فحش های باناموسی و بدون آن!

رئیس : فردی که وقتی شما دیر به سر کار می روید خیلی زود می آید و زمانی که شما زود به اداره می روید یا دیر می آید و یا مرخصی است.

شهرداری : گرفتن رشوه، داشتن صدها پروژه های نیمه تمام و نصب تابلوهای روزشماری جهت افتتاح.

از پذیرفتن خانم های بد حجاب معذوریم : تابلویی که در همه جا نصب شده، جهت کرکر خنده و عوض کردن روحیه ی مردم.

سطل آشغال : وسیله یی ست موجود در خیابان ها جهت ریختن زباله در اطراف آنها.

مدرک تحصیلی :کاغذی مستطیل شکل، در ابعاد مختلف که بسته به مقطع، قیمتش فرق می کند و بدون پارتی در هیچ کجا به درد نمیخورد "مگر هنگام ا ز د و ا ج"

 

حراج : اصطلاحی ست که در آن به قیمت اصلی کالا درصدی اضافه کرده و با ماژیک قرمز روی آن خط زده و قیمت اصلی کالا را در زیرش درج می کنند

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 21:12 ::  نويسنده : محمد

خـــــــــــــــدایـــــــــــــــا!..

خورشید را به من قرض میدهی؟..


از تو كه پنهان نیست،‌


سرزمین خیالم دوباره یخ بسته است

 

 

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 21:8 ::  نويسنده : محمد

ایران تنها کشوریست که مردمش با یک عطسه از اهداف خود دست برمیدارند !!!!

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 20:50 ::  نويسنده : محمد

دو تا نی نی پیش هم خوابیده بودن

پسره به دختره میگه: تو دختلی یا پسل؟

دختره میگه : نمیدونم

پسره میگه: بذال من بلم زیل پتو ببینم

پسره میره زیر پتو و میاد بیرون میگه: تو دختلی

دختره میگه : از کجا فهمیدی؟

.

.

.

برای مشاهده ادامه مکالمه این دو نی نی روی ادامه مطلب کلیک کنید


 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 20:47 ::  نويسنده : محمد

یادمان باشد که: زخم نیست آنچه درد می‌آورد، عفونت است. .

 

یادمان باشد که: در حرکت همیشه افق‌های تازه هست. .

یادمان باشد که: دست به کاری نزنم که نتوانم آن را برای دیگران تعریف کنم. .

یادمان باشد که: آنها که دوستشان می‌دارم می‌توانند دوستم نداشته باشند. .

یادمان باشد که: فرار؛ راه به دخمه‌ای می‌برد برای پنهان شدن نه آزادی. .

یادمان باشد که: باورهایم شاید دروغ باشند. .

یادمان باشد که: لبخندم را توى آیینه جا نگذارم. .

یادمان باشد که: آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته‌اند و او را راه می‌برند. .

یادمان باشد که: لزومی ندارد همان قدر که تو برای من عزیزی، من هم برایت عزیز باشم. .

یادمان باشد که: محبتی که به دیگری می‌کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد. .

یادمان باشد که: اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خدا. .

یادمان باشد که: دلخوشی‌ها هیچکدام ماندگار نیستند. .

یادمان باشد که: تا وقتی اوضاع بدتر نشده! یعنی همه چیز رو به راه است. .

یادمان باشد که: هوشیاری یعنی زیستن با لحظه‌ها. .

یادمان باشد که: آرامش جایی فراتر از ما نیست. .

یادمان باشد که: من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهاییم. .

یادمان باشد که: برای پاسخ دادن به احمق، باید احمق بود! .

یادمان باشد که: در خسته‌ترین ثانیه‌های عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست! .

یادمان باشد که: لازم است گاهی با خودم رو راست‌تر از این باشم که هستم. .

یادمان باشد که: سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته‌اند، هر کسی سهم خودش را می‌آفریند. .

یادمان باشد که: آن هنگام که از دست دادن عادت می‌شود، بدست آوردن هم دیگر آرزو نیست. .

یادمان باشد که: پیشترها چیزهایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند. .

یادمان باشد که: آنچه امروز برایم مهم است، فردا نخواهد بود. .

یادمان باشد که: نیازمند کمک‌اند آنها که منتظر کمکشان نشسته‌ایم. .

یادمان باشد که: هرگر به تمامی ناامید نمی‌شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی. .

یادمان باشد که: غیر قابل تحمل وجود ندارد. .

یادمان باشد که: گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد. .

یادمان باشد که: خوبی آنچه که ندارم این است که نگران از دست دادن‌اش نخواهم بود. .

یادمان باشد که: وظیفه من این است؛ حمل باری که خودم هستم تا آخر راه. .

یادمان باشد که: در هر یقینی می‌توان شک کرد و این تکاپوی خرد است. .

یادمان باشد که: همیشه چند قدم آخر است که سخت‌ترین , مهمترین قسمت راه است. .

یادمان باشد که: امید، خوشبختانه از دست دادنی نیست. .

یادمان باشد که: به جستجوى راه باشم، نه همراه. .

پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:, :: 20:43 ::  نويسنده : محمد

من آن خاک بلا خیزو بلا گردان ایرانم.............................. من آزر بایجانم ، پرورشگاه دلیرانم

بگو با خصم من گر بگسلد زنجیر چرخ از هم.................... مرا از جان ایران نگسلاند عهد و پیمانم

بگو با خصم من تاریخ عالم را به دقت خوان....................... که دانی من پدیدارنده ی تاریخ ایرانم

من از چنگیز مشت فراوان خوردم و اینک ............ نه چنگیز است و نی مشتش من آن دیرینه سندانم

من از سم ستور لشکر ترکان عثمانی .......................... لگد ها خوردم و نگذاشتم گردی به دامانم

من اندر سخت جانی شهره ی دنیای دیرینم .................... تو پنداری مجارستانم و چین و لهستانم؟

من آزر بایجانم، لایموتم من نمی میرم....................... اگر ایران ما جسم است من اندر جسم او جانم

من امضا کرده ام منشور استقلال ایران را.............. به خون پاک خود، کان موج ها دارد به شریانم

من اندر قله ی قاف وطن عنقای آزادم................. تو ای دون ، می کشانی تا کشانی کنج زندانم؟

من آزر بایجانم لقمه ی چرب گلو گیرم.................. به کام دوست چون شهدم به حلق خصم استخوانم

من آن صید گریزان پایم ای صیاد نا بخرد................ چه دامم گسترانی تا به دام آری تو آسانم؟

به چندین حرف هذیانی به افسونم چه می خوانی؟.........مگر من ای حریف خیره سر طفل دبستانم؟

دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:, :: 20:22 ::  نويسنده : محمد

برای دریافت بر روی لینک زیر کلیک کنید

http://s2.picofile.com/file/7326680000/idman607.exe.html

برای دریافت کرک نرم افزار بر روی لینک زیر کلیک کنید

http://s2.picofile.com/file/7326684187/SnDk_p.exe.html

یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 14:57 ::  نويسنده : محمد

من هیچوقت نفهمیدم چرا آدما زیرِ پتو احساس امنیت میکنن...
حالا گیریم یه قاتل اومد توی اتاق خواب بعد حتما ًمیگه:
«الان اومــــــدم بکــــشمـــــــِــــت... اَه لعنتی پتو داره نمیشه!»

یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 14:53 ::  نويسنده : محمد

کی گفته زبان فارسی آسونه ؟

حالا جاهای خالی رو با (بله) یا (خیر) پر کن تا بفهمی:
.....من مغز ندارم. .....من احساس ندارم. .....من یه احمقم ..{-203-}

شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 22:41 ::  نويسنده : محمد

 

به هر حال من براتون میگم تا بدونین :
یه روز ملانصرالدین نشسته بود کنار رودخونه و داشت با خودش فکر میکرد که چیکار کنم که یه اختراعی
چیزی به اسمم ثبت بشه.
هرچی فکر کرد چیزی به ذهنش نرسید. بلند شد و رفت. تو راه توی جنگل دو تا خر دید (روایات در مورد
رنگ خرها زیاده پس میگذریم). بعدش خرها رو برداشت و رفت تو آزمایشگاه خودش. بعد خرها رو گذاشت
تو دستگاه پرس پرس کرد. میدونین چی ازش در اومد؟ نمیدونین؟
خب من بهتون میگم. از توش یه موجود فوق العاده عجیب در اومد که ملانصرالدین اسمشو گذاشت دوخر.
چون از دوتا خر درست شده بود. به مرور زمان این موجود عجیب غریبو زشت رشد پیدا کرد و عین باکتری
تموم دنیا از اون پر شد و به تدریج اسمش از دوخر به دختر تبدیل شد. در ضمن بعد اون ماجرا ملانصرالدین
رو دار زدن. چون به جای خدمت به جامعه به اون خیانت کرد.
این بود تاریخچه درست شدن دختر.

شنبه 20 اسفند 1390برچسب:, :: 19:22 ::  نويسنده : محمد

 

مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. در حال کار، گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. آنها به موضوع«خدا» رسیدند؛
آرایشگر گفت: “منباورنمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.”
مشتری پرسید: “چرا؟
آرایشگر گفت: “کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می‌شدند؟ بچه‌های بی‌سرپرست پیدا می‌شدند؟ این همه درد و رنج وجود داشت؟ نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این چیزها وجود داشته باشد.”
مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد؛ چون نمی‌خواست جروبحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. در خیابان مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده..
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: “به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.”
آرایشگر با تعجب گفت: “چرا چنین حرفی می زنی؟ من این‌جا هستم، همین الان موهای تو را کوتاه کردم!”
مشتری با اعتراض گفت: “نه! آرایشگرها وجود ندارند؛ چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی‌شد.”
آرایشگر گفت: “نه بابا؛ آرایشگرها وجود دارند، موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.”
مشتری تایید کرد: “دقیقاً! نکته همین است. خدا هم وجود دارد! فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند و دنبالش نمی‌گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.”



 

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 17:41 ::  نويسنده : محمد

روشی نوین برای امتحان نگرفتن استادها در روز معلم !
 

جون مادرت امتحان نگیر


فانی کلاب : این مورد پس از شیوه گریه زاری دسته جمعی شاگردا ، یکی از تاثیر گزارترین روش های امتحان نگرفتنه ، کاملا هم تست شده و تضمینیه ! بدون درد و خونریزی و عوارض جانبی !!!
 

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 17:32 ::  نويسنده : محمد
 

حکایت دادن شارژ به دوس دخترت... !!!

10000ریالی: مرسی عزیزم (تو دلش ای گدا) :

20000ریالی: ای جانم مرسی گلم دستت درد نکنه :

50000ریالی: وای ممنون عشقم،خیلی میخامت نفس منی تو،بیا این بوس برای تو ..

100000 ریالی: الهی من فدات بشم تو زندگی منی،عمر من، خیلی ممنون عشقم ،همه کسم،میمیرم
برات،بیا بغلم،کجایی بیا ببینمت دلم برات یه ذره شده...


200000 ریالی: کسی اینقدرا دیگه خر نشده از اینا بخره!!

 

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 16:56 ::  نويسنده : محمد

سایت سرگرمی جوانان

دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:, :: 16:34 ::  نويسنده : محمد

برنامه Flash Beep یک شبه ویروس است که دو قابلیت ویندوز را فعال میکند: یک صدای بیپ صفحه کلید و دو چشمک زدن صفحه نمایش زمانی که صدایی از آن خارج می شود. اگر این دو قابلیت را با هم فعال کنید با هر بار فشردن یکی از کلید های صفحه کلید ، یک صدای بیپ می شنوید و متعاقبآ مانیتور چشمک می زندو بدین ترتیب صفحه کلیدتان از کار می افتد! البته ناراحت نباشید زیرا به راحتی می توان آن را به حالت قبلی بر گرداند. در ضمن این ویروس هیچ خسارتی در پی نخواهد داشت.

بدین منظور:


ابتدا دو فایل REG با نام های Reg-on.REG و Reg-off.REG با برنامه ی NotePad درست کنید.
سپس در فایل Reg-on.REG دستورهای زیر را بنویسید:
Windows Registry Editor Version 5.00
[HKEY_CURRENT_USER\Control Panel\Accessibility\Keyboard Response]
“Flags”=”127″
[HKEY_CURRENT_USER\Control Panel\Accessibility\SoundSentry]
“Flags”=”3″
“WindowsEffect”=”3″
و در فایل Reg-off.REG نیز دستورهای زیر را وارد کنید:
Windows Registry Editor Version 5.00
[HKEY_CURRENT_USER\Control Panel\Accessibility\Keyboard Response]
“Flags”=”126″
[HKEY_CURRENT_USER\Control Panel\Accessibility\SoundSentry]
“Flags”=”2″
“WindowsEffect”=”0″

بدین ترتیب با دبل کلیک بر روی Reg-on.REG ویروس فعال شده و بعد از بوت کردن کامپیوتر ویروس عمل کرده و می توانید نحوه کار آن را مشاهده کنید و با دبل کلیک بر روی Reg-off.REG ویروس غیر فعال شده و با ریبوت دوباره از کار می افتد.
حالا ویروس شما آماده است و شما می توانید برای سرگرمی و نه اذیت و آزار دیگران از آن استفاده کنید.(تو yahooبرای طرف مقابلتون بفرستین)

نکات مهم :

1- وقتی بر روی فایل های Reg کلیک می کنید باید بعد از آن yes را بزنید تا فایل ریجستری کار کند.

2- چون این ویروس صفحه کلید را از کار می اندازد در صورت استفاده از چند Acount در ویندوز و دارا بودن پسورد ، پسورد آنها را پاک کنید تا مشکلی پیش نیاید.

3- هر دو فایل را با پسوند .Reg ذخیره کنید (طریقه ذخیره کردن با پسوند .Reg = روی Save As کلیک کرده و Save As Type را روی All Files گذاشته و در قسمت File Name تایپ می کنید Reg-on.REG یا Reg-off.REG و Save را می زنید)



بدین صورت که ابتدا یک NewFolder ساخته و ....
 

نام آن را مطابق شکل نامگذاری می کنی

GodMode.{ED7BA470-8E54-465E-825C-99712043E01C}


 

حال باید آیکون شما به شکل زیر تغییر پیدا کرده باشد


 

همین. حالا شما کلیه تنظیمات را جلوی چشمتون می بینید

.

چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 19:50 ::  نويسنده : محمد

پسرها:

۱- با ماشین میرن به بانک، پارک میکنن، میرن دم دستگاه عابر بانک.

۲- کارت رو داخل دستگاه میذارن.

۳- کد رمز رو میزنن، مبلغ درخواستی رو وارد میکنن.

۴- پول و کارت رو میگیرن و میرن.

دخترها:

۱- با ماشین میرن دم بانک.

۲- به خودشون عطر میزنن.

۳- احتمالاً موهاشون رو هم چک میکنن.

۴- در پارک کردن ماشین مشکل پیدا میکنن.

۵- در پارک کردن ماشین خیلی مشکل پیدا میکنن.

۶- بلاخره ماشین رو پارک میکنن.

۷- توی کیفشون دنبال کارتشون میگردن.

۸- کارت رو داخل دستگاه میذارن، کارت توسط ماشین پذیرفته نمیشه.

۹- کارت تلفن رو میندازن توی کیفشون.

۱۰- دنبال کارت عابربانکشون میگردن.

۱۱- کارت رو وارد دستگاه میکنن.

۱۲- توی کیفشون دنبال تیکه کاغذی که کد رمز رو روش یاداشت کردن میگردن.

۱۳- کد رمز رو وارد میکنن.

۱۴- ۲دقیقه قسمت راهنمای دستگاه رو میخونن.

۱۵- کنسل میکنن.

۱۶- دوباره کد رمز رو میزنن.

۱۷- کنسل میکنن.

۱۸- مبلغ درخواستی رو میزنن.

۱۹- دستگاه ارور (خطا) میده.

۲۰- مبلغ بیشتری رو درخواست میکنن.

۲۱- دستگاه ارور (خطا) میده.

۲۲- بیشترین مبلغ ممکن در خواست میکنن.

۲۳- پول رو میگیرن.

۲۴- برمیگردن به ماشین.

۲۵- آرایششون رو توی آینه عقب چک میکنن.

۲۶- توی کیفشون دنبال سویچ ماشین میگردن.

۲۷- استارت میزنن.

۲۸- پنجاه متر میرن جلو.

۲۹- ماشین رو نگه میدارن.

۳۰- دوباره برمیگردن جلوی بانک.

۳۱- از ماشین پیاده میشن.

۳۲- کارتشون رو از دستگاه عابر بانک بر میدارن. (حواس نمی‌ذاره برای آدم)

۳۳- سوار ماشین میشن.

۳۴- کارت رو پرت میکنن روی صندلی کنار راننده.

۳۵- احتمالاً یه نگاهی هم به موهاشون میندازن.

۳۶- میندازن توی خیابون اشتباه.

۳۷- برمیگردن.

۳۸- میندازن توی خیابون درست.

۳۹- پنج کیلومتر میرن جلو.

۴۰- ترمز دستی رو آزاد میکنن. (میگم چرا اینقدر یواش میره)

چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 19:44 ::  نويسنده : محمد

حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!

—————————

...



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:, :: 19:16 ::  نويسنده : محمد

 

کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد. در حال فکر کردن سرش را خاراند و دید که میمون ها همین کار را کردند. او کلاه را ازسرش برداشت و دید که میمون ها هم از او تقلید کردند. به فکرش رسید… که کلاه خود را روی زمین پرت کند. لذا این کار را کرد. میمون ها هم کلاه ها را به طرف زمین پرت کردند. او همه کلاه ها را جمع کرد و روانه شهر شد.

سالهای بعد نوه او هم کلاه فروش شد. پدربزرگ این داستان را برای نوه اش تعریف کرد و تاکید کرد که اگر چنین وضعی برایش پیش آمد چگونه برخورد کند. یک روز که او از همان جنگل گذشت در زیر درختی استراحت کرد و همان قضیه برایش اتفاق افتاد. او شروع به خاراندن سرش کرد. میمون ها هم همان کار را کردند. او کلاهش را برداشت، میمون ها هم این کار را کردند. نهایتا کلاهش را بر روی زمین
انداخت. ولی میمون ها این کار را نکردند. یکی از میمون ها از درخت پایین آمد و کلاه را از روی زمین برداشت و در گوشی محکمی به او زد و گفت: فکر می کنی فقط تو پدربزرگ داری؟!

پيوندها



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 49
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 80
بازدید کل : 103115
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1